متن و جملات

دلنوشته باران / متن های احساسی و ادبی با موضوع باران

دلنوشته و عکس های نوشته دار باران

دلنوشته و جملات با احساس ادبی در مورد باران را به همراه چند عکس پروفایل نوشته دار با پس زمینه باران را در ادامه آماده کرده ایم.

دِلِ مَـــــنکُــــلــبـــۀ بـــارانــیـستـــــــ …وَ تُـــــو ،آن بـــارانِ بــــی اِجــــازهِ ای ؛کِــــه نـاگــــهــــان دَر اِحــســــاسِ مَـــــــن ،چِـــکِّــــــه مـــــی کُـــنــــــی…

باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی. کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می‌آمد.

دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند… ؛امروز عجیب؛بی واژه؛بی حصار… ؛می خواهمت…

عاشق که باشی، پاییز که باشد، باران که ببارد؛ انار که هیچ سنگ هم اگر باشی دلت ترک می‌خورد.

چقدر صبح

دوست داشتنی است

در پاییز و نمی از باران،

و نسیمی خنک،

نفس عمیق میکشم

و روزم را آغاز میکنم،

و به شکرانه هر آنچه

خدایم داده شادمانم

خدایا شکرت برای شروع دوباره

همچنـان منتـظرمتـا قطره هاي بـارانتـو را از آن بـالا در آغوشم رهـا کننـد…يا غـرق مي شوميا رفيـق شبهاي بـارانيت مي مانـم …

چقدر این صدا برایم آشناست؛ صدای هق هق گریه‌های آسمان را می‌گویم، صدای بارش باران را… بارها آن را از اعماق وجودم شنیده‌ام، صدایی است که رنگ تنهایی دارد بوی فراق و درد دوری.

متن ادبی در مورد باران

همینکه بگویید : « آه , گمـــانم امروز بـاران ببــارد . »کـافـی ست تا ابـرها دوستــتان داشتـــه باشنــدوَ البـته شمـا را کـه چشـم به راهـشان بـوده اید

موهایش باد را به حرکت در می‌آورد،

دستانِ کوچک‌اش ابر‌ها را جابه‌جا می‌کرد،

قدم‌هایش جنگل می‌آفرید، لبخندش زندگی می‌بخشید،

چشم‌‌هایش را که باز می‌کرد خورشید متولّد،

و پلک‌ که رویِ هم می‌گذاشت شب آغاز میشد.

و من سال‌ها نه با او، بلکه در او زندگی‌ کردم. او باران بود

برای از بین بردن یک عدد معشوقهنم باران کافی ست …

وای باران بارانشیشه ی پنجره را باران شستاز دل من اماچه کسی نقشِ تو را خواهد شست

خواستم از خورشید بنویسم،

دیدم که ابر جلویش را گرفته است.

خواستم از ابر بنویسم، دیدم که شروع به باریدن کرده‌است.

خواستم از باران بنویسم، دیدم که بر روی چترهای تنها میگرید.

خواستم از تنهایی خودم بنویسم، دیدم که تو تمامِ من را ،همراه خودت برده‌ای

حتی قلم و کاغذم را…

کاش وقتی آسمان بارانی استچشم را با اشک باران تر کنیمکاش وقتی که تنها می شویملحظه ای را یاد یکدیگر کنیم

و من به اندازه ‌ی

تمام باران های آمده و نیامده‌ ی

این شهر شلوغ

برای با تو بودن دلم تنگ است

دلنوشته غمگین بارانی

دلم بـه عظمت باران برایت دلتنگی می کندامروز عجیببی واژهبی حصار…می خواهمت

آهای توتوی این روزهای بارونیفکری به حال جای خالیت کردی!؟

قلبم را به تو هدیه دادمدر یک روز بارانیچه گرفتم؟دوریجداییتنهایی

عاشق روزهای بارانی هستماین که بی دلیل و بی هوا بدنم از قطرات تند باران خیس شودو آب از لباس هایم بچکداین زیباترین خواسته قلبی من است

عکس نوشته و عکس پروفایل بارانی

میگن بارون، لحظه ها رو خاطره می کنهمیگن بارون، روی شیشه ی دل وقتی می شینه غم و از بین می برهمیگن وقتی زیر بارون دعا کنی، دعاهات قبول میشهنمی دونم این ها راستن یا دروغشاید هم هر دو باشن، شاید هم نهاما این و نمی دونم، چرا وقتی آدم هامیان تو زندگی هم دیگه، لحظه های بارونی و باهم دارنشادن و زیر بارون برای خودشون عاشقی می کنن،ولی بزنه یک روز اون ادمه برهباز هم بارون براشون همین قدر قشنگه؟باز هم بارون انقدر دل انگیز و زیبا میشه؟سوال ها دارم راجع به آدم هایی که زیر بارون رفتن..نیستن و نخواهند بودمیگن بعد از رفتن آدم های مهمبارون دیگه مثل قبل شیشه ی غم دل رو نمی شورهپاک که هیچبدتر غم روی دل رو بیش تر تر می کنه!

هوای دلم بارانیست و دیگر این چشم ها طاقت ندارند که باران اشک ها را نگه دارنددوست دارند ببارند آخر از اشک لبریز شده اند،دوست دارند ببارند و گونه هایم را نوازش دهند..

از تاریخِ عکس هامان بیرون بیاپای آغوشِ من در میا‌‌ن است !شعرینوازشییک استکان چاییا هر چیزیهر چیزی که پنجره‌های بسته را باز کندهر چیز که خاطره ی عشق رادر گوشه گوشه‌ ی خانه زنده کند !دل ، باران می‌‌خواهدو شانه‌های پر اعتماد …نیکی‌ فیروزکوهی

باران صبحنم نممی باردوتورا به یاد می آوردکه نم نم باریدیو ویران کردی خانه کهنه را .. !شمس لنگرودی

در تمام عمریک بار خواستم دلتنگ اش نباشماول که هوا گرفته شدبعد باد آمدباران که باریدمن هم گریه کردم…حسین رمضانى

اینجاباد شدیدی میوزدبرگ ها تاب میخورندپنجره ها زوزه میکشنکلاغ ها ناله میکنندگلدان ها بوی خاک و باران میدهندمن میدانستمدیدن توآرامش قبل از طوفان بودعلی سلطانی

خدا می داندچند نفرهمین ساعت هاتوی اتاقشان باران می آیدسیل راه می افتد وفردا صبحمجبورند با لبخندتظاهر کنندکه هرگز دلشانبرای هیچ کسی تنگ نمی شودنسترن علیخانی

غصه می‌سوزد مرا، باران ببارکوچه می‌خواند تو را، باران ببار

ابرها را دانه دانه جمع کنبر زمین دامن گشا، باران ببار

خاک اینجا تشنه دلتنگی استآسمان را کن رها، باران ببار

باغبان از کوچه باغان رفته استابر را جاری نما، باران ببار

زیر باران بیا قدم بزنیمحرف نشنیده ای به هم بزنیمنو بگوییم و نو بیندیشیمعادت کهنه را به هم بزنیم

و ز باران، کمی بیاموزیمکه بباریم و حرف کم بزنیمکم بباریم اگر، ولی همه جاعالمی را به چهره نم بزنیم

سخن از عشق، خود به خود زیباستسخن عاشقانه ای به هم بزنیمقلم زندگی به دل استزندگی را بیا رقم بزنیم

سالکم قطره ها در انتظار تواندزیر باران بیا قدم بزنیممجتبی کاشانی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا